نظام ایده های استعلایی
به نظر کانت، دیالکتیک استعلایی باید- البته کاملاً به نحو پیشین- هم به منشأ آن گونه شناخت هایی که از عقل محض ناشی می شود بپردازیم و هم به منشأ مفاهیم استنتاج شده ای که نمی توانند متعلق تجربی داشته باشند و کاملاً بیرون از قلمرو قوه ی فاهمه ی محض قرار دارند.
استنتاج های سه گانه و سه ایده ی عقلی
وی معتقد است که تنها سه نوع استنتاج دیالکتیکی وجود دارد که متناظر است با سه نوع استنتاجی که از طریق آن ها عقل می تواند با اصول به شناخت دست رسی یابد و در تمام این ها، کار عقل این است که از امر مشروط که در قلمرو کار فاهمه است، به سوی امر نامشروط، که فاهمه هرگز نمی تواند بدان نایل شود، صعود کند. (1)عقل در این سیر صعودی می خواهد به سه امر نامشروط یا سه قسم وحدت مطلق نایل شود:
1. وحدت مطلق (نامشروط) سوژه ی (ذهن) مُدرِک (متفکر)؛ (2)
2. وحدت مطلق سلسله ی شرط های نمود؛ (3)
3. وحدت مطلق شرط همه متعلقات تفکر به طور کلی.
ذهن مُدرِک (متفکر): موضوع روان شناسی (علم النفس) است. مجموع (4) همه ی نمودها (یعنی جهان) موضوع علم جهان شناسی است و شیئی که متضمن بالاترین شرط امکانِ هر آن چه بتواند اندیشیده شود (وجودِ همه ی وجودها) است، موضوع علم خداشناسی است. (5)
بدین سان، عقل محض سه ایده ی استعلایی را عرضه می کند: نفس؛ جهان و خدا، ولی فاهمه قادر به انجام چنین کاری نیست و نمی تواند علم روان شناسی، جهان شناسی و خداشناسی را عرضه کند. این علوم محصول عقل محض است. هیچ شیء تجربی وجود ندارد که ما به ازای ایده های استعلایی باشد؛ بنابراین، آن ها هیچ منشأ عینی ندارند، بلکه باید منشأ ذهنی (سوبژکتیو) برای آن ها یافت. ایده های استعلایی از طبیعتِ عقل ما ناشی می شوند و به همین دلیل است که کانت آن ها را صرفاً «ایده» می نامد. اینک، باید بررسی کرد که این ایده ها چگونه از طبیعتِ خودِ عقل ناشی می شوند.
چگونگی ناشی شدن ایده ها از طبیعتِ خودِ عقل
کانت می گوید:"به وضوح پیداست که آن چه عقل محض در نظر دارد صرفاً تمامیت مطلق ترکیب در جانب شرط هاست. عقل محض با تمامیت مطلق در جانب امور مشروط سر و کاری ندارد (یعنی مقصود عقل محض این است که در جانب شرط ها صعود کند؛ یعنی شرط یک امر مشروط را کشف کند و سپس، شرط آن شرط را نیز به دست آورد و به همین ترتیب، پیش برود تا به شرط نامشروط برسد، اما نمی خواهد سیر نزولی انجام دهد؛ بدین نحو که مشروطِ یک شرط را استنتاج و دوباره مشروطِ آن مشروط را کشف کند و به همین ترتیب به کار خود ادامه دهد)، زیرا تمامیت مطلق در جانب شرط ها از آن رو لازم است که کل سلسله ی شرط ها از پیش مفروض شود و به نحو پیشین به فاهمه عرضه شود. اگر شرط کامل و نامشروطی در اختیار ما قرار گیرد، به هیچ مفهومی از عقل برای ادامه دادن به
سلسله ی شرط ها نیازی نیست، زیرا فاهمه خودش هر قدمی را به سوی جلو از شرط به مشروط بر خواهد داشت؛ بنابراین، کار ایده های استعلایی فقط صعود در سلسله ی شرط ها به سوی امر نامشروط، یعنی اصول (یا مبادی) است. (6) "
بنت می گوید:
"کانت معتقد است که اشتیاق عقل محض به سوی بالاست؛ یعنی در جهت به وجود آوردنِ سلسله ای که هر عضو آن شرط عضو بعدی باشد. (7)"
بنابراین، حرکت نزولیِ عقل را باید به فاهمه نسبت داد. کانت معتقد است که در مورد حرکت نزولی به سوی امر مشروط، عقل از قانون های «فاهمه» در کاربردی منطقی استفاده می کند، نه کاربرد استعلایی. (8) به عبارت دیگر، استنتاج مشروط از شرط کارِ فاهمه است نه عقل:
کار عقل: مشروط- شرط
کار فاهمه: شرط- مشروط
ارتباط سه ایده ی عقلی با هم
به عقیده ی کانت، ارتباط و وحدتی میان خود ایده های استعلایی (نفس، جهان، خدا) آشکار است و عقل محض با ایده های استعلایی همه ی شناخت هایش را در یک نظام (9) متحد می سازد. پیش رفت از شناخت نفس به شناخت جهان و از آن جا به شناخت خدا، چنان طبیعی است که به پیش رفت منطقیِ عقل از مقدمات به نتیجه شباهت دارد.تصنع کار کانت در توضیح ایده های عقلی
از نظر کانت، ایده های استعلایی عبارت اند از: نفس، جهان و خدا. اما گاهی خدا، اختیار و جاودانگی را ایده های استعلایی می خواند. (10)کمپ اسمیت می گوید:
"کانت سه ایده ی نامشروط (جوهر نامشروط، علیت نامشروط و نظام نامشروط) را به ترتیب با ایده های نفس، جهان و خدا یکی می گیرد و هم چنین، آن ها را به ترتیب از قیاس های حملی، شرطی و انفصالی استخراج می کند. به نظر وی، در این جا کانت گرفتار دو عمل تصنعی و تکلف آمیز شده است: یکی این که، ایده های نامشروط را از قیاس های حملی و شرطی و انفصالی استنتاج کرده است. دوم- و مهم تر- این که، آن
ایده های نامشروط را با نفس، جهان و خدا معادل و مساوی گرفته است. جوهر نامشروط= نفس؛ علیت نامشروط= جهان؛ نظام نامشروط= خدا"
کمپ اسمیت، در انتقاد به این مطلبِ کانت اظهار می دارد که:
"ایده ی جوهر نامشروط غیر از روان شناسیِ عقلانی در موارد دیگری هم به کار می رود و نباید آن را با نفس یکی گرفت. ایده ی علیت نامشروط نیز صرفاً در جهان شناسی به کار نمی رود و در خداشناسی و روان شناسی (علم النفس) نیز کاربرد دارد (11) و حقیقت امر این است که، خود کانت غالباً در مواردی، مانند تعارضات سوم و چهارم، ایده ی علیت نامشروط را با مفهوم اختیار یکی می گیرد و هم چنین، جاودانگی را نشان دهنده ی ایده ی نفس، به عنوان جوهر نامشروط، می داند. (12)"
استنتاج های دیالکتیکیِ عقل محض
استنتاج های سفسطه آمیز مؤدّی به ایده های عقلی(استعلایی)ایده های استعلایی ما به ازای عینی ندارند، اما عقل از طریق سفسطه برای این ایده به واقعیت عینی قائل می شود. کانت قیاس ها یا استنتاج هایِ سفسطه آمیزی را که به ایده های استعلایی منجر می شود به سه قسم تقسیم می کند:
1. مغالطات (پارالوژیسم ها) (13) که به ایده ی نفس به عنوان جوهر بسیط منتهی می شود.
2. تعارضات (آنتی نومی ها) (14) که به ایده ی جهان، به عنوان مجموعه ی نمودها (پدیدارها) منجر می شود.
3. ایدئال عقل محض (15) که به ایده ی خدا منجر می شود. (16)
به اعتقاد وی، ایده ی نفس به عنوان جوهری بسیط و ایده ی جهان به عنوان مجموع همه ی نمودها (پدیدارها) و ایده ی خدا فراتر از قلمرو تجربه قرار دارند؛ بنابراین، مقولات فاهمه بر آن ها قابل اطلاق نیست و اطلاق مقولات فاهمه بر آن ها به استنتاجات سفسطه آمیز منجر می شود.
ارتباط ایده ی «جهان» با قیاس شرطی
ایده ی نفس با قیاس اقترانیِ حملی ارتباط دارد. در مورد این رابطه بعداً به تفصیل بحث خواهد شد (زیرا موضوع اصلی این نوشتار پارالوژیسم های عقل محض است). اما در این جا لازم است به رابطه ی میان ایده ی جهان با قیاس شرطی و ارتباط ایده ی خدا با قیاس انفصالی اشاره ای بکنیم.کبرای قیاس شرطی یک قضیه ی متصله است:
کبرا: اگر الف موجود باشد، ب نیز موجود است.
صغرا: الف موجود است.
نتیجه: ب نیز موجود است.
الف شرط ب است، زیرا الف علت ب است؛ بنابراین، ذهن با الف می خواهد ب را تبیین کند، ولی ذهن درصدد است خود الف را هم تبیین کند؛ لذا قیاس شرطیِ دیگری را تشکیل می دهد:
کبرا: اگر ج موجود باشد، الف هم موجود است.
صغرا: ج موجود است.
نتیجه: الف نیز موجود است.
ذهن با فرض وجود ج، به عنوان شرط و علت الف، می خواهد آن را تبیین کند. عقل با سیر صعودی از امر مشروط به شرط آن، خواهان رسیدن به امری نامشروط است؛ لذا از ب به الف و از آن جا به ج (و به همین ترتیب) سیر می کند و از این رو، تمام جهان را به عنوان مجموعه ی امور مشروط، که خودش امری نامشروط است، لحاظ می کند.
ارتباط ایده ی «خدا» با قیاس انفصالی
ارتباط ایده ی خدا با قیاس انفصالی را می توان این گونه بیان کرد: در قیاس انفصالی، کبرا یک قضیه ی شرطیه ی منفصله است. در این قضیه، شقوق مختلفی برای یک مفهوم بیانمی شود که برای کامل شدنِ آن مفهوم به شق دیگری نیاز نیست؛ مثلاً وقتی گفته می شود «عدد یا زوج است یا فرد»، مفهوم عدد کامل و تمام شده است و شق دیگری نیاز نیست؛ بنابراین، هر چیزی مانند X یا دارای محمول F است یا دارای نقیض محمول F. به زبان منطق ریاضی: به ازای هر Xی، آن X یا F است یا نقیض F؛ یعنی هر Xی یا F است یا F~:
vx FX v~Fx
مثلاً، هر عدد یا زوج است یا غیرزوج.
به نظر کانت، عقل محض از طریق قیاس به جست و جوی امر مطلق و نامشروط می پردازد. قیاس شرطیه ی منفصله ی زیر را در نظر بگیریم:
کبرا: عدد یا زوج است یا فرد.
صغرا: عدد چهار فرد نیست.
نتیجه: عدد چهار زوج است.
نتیجه ی قیاس فوق به شرطی صادق است که کبرای آن صادق باشد: صدق کبرا شرط صدق نتیجه ی قیاس است. اما خود کبرا در صورتی صادق است که در یک قیاس مقدم و فراتر اثبات شود؛ یعنی بتواند به عنوان نتیجه ی آن قیاس قابل استنتاج باشد. شاید بتوان قیاس زیر را قیاس مقدمی دانست که می تواند مدنظر کانت باشد:
کبرا: هر کمیت یا عدد است (و عدد هم یا زوج است یا فرد) یا مقدار (کمیت متصل) است.
صغرا: فلان کمیت مقدار و کمیت متصل نیست.
نتیجه: عدد یا زوج است یا فرد.
کبرای قیاس فوق یک قضیه ی شرطیه ی منفصله است که مقدم آن خودش مشتمل بر یک قضیه ی شرطیه ی منفصله است. صدق کبرای قیاس فوق هم مبتنی بر آن است که از یک قیاس مقدم دیگر قابل استنتاج باشد و به همین نحو باید کار را به پیش برد.
چنان که مشاهده می شود، عقل همواره در طلب شرطی است که صدق نتیجه مشروط به آن شرط است و با تشکیل قیاسی دیگر خواهان صدق خود آن شرط است.
اگر در قیاس های فوق دقت کنیم، در می یابیم که هرچه با قیاس های منفصله به بالاتر صعود کنیم، موضوع کبرا کمالات و محمولات بیشتری خواهد داشت. عقل می خواهد این سیر صعودی را ادامه دهد تا به وحدت نامشروطی نایل شود که حاوی تمام کمالات ممکن باشد؛ به عبارت دیگر، عقل می خواهد به کبرایی برسد که خودش دیگر قابل استنتاج از قیاس منفصله ی دیگری نباشد. عقل با صعود به سلسله ی قیاسات منفصله ی متوالی، در پیِ شرط نامشروط تمام محمولات است و این شرط نامشروط همان ایدئال عقل محض یا مفهوم خداست، که شرط امکان همه ی واقعیات دیگر است، ولی خودش شرطی ندارد.
در ایده ی نفس، عقل می خواهد به وحدت مطلق تمام موضوعات برسد، ولی در ایده ی خدا، عقل در طلب وحدت مطلق تمام محمولات و کمالات ممکن است. از دو محمول متناقض مانند عالِم و جاهل، آن محمولی که بیان کننده ی واقعیت است متعلق به ایدئال عقل محض (مفهوم خدا) است. (17)
هنگامی که محمول مثبتی را بر موجودی حمل می کنیم، نقیض آن محمول را از آن موجود سلب کرده ایم. نظیر همین کار را در قضایای شرطیه ی منفصله، آن گاه که می گوییم: هر x ی یا F است یا نقیض F، انجام می دهیم. کمال هر موجود عبارت است از مجموع محمول های مثبتی که به آن موجود اسناد و حمل می شود و نقیض آن محمولات از آن سلب می شود.
به نظر کانت، هیچ کس نمی تواند یک نفی (یا سلب) را به صورت معیّن مورد تفکر قرار دهد، مگر با ضد آن، که یک امر مثبت است. کور مادرزاد کوچک ترین تصوری از تاریکی ندارد، زیرا هیچ تصوری از روشنایی و نور ندارد. کسی که نداند که نور چیست هرگز نخواهد دانست که تاریکی چیست. جاهل هیچ تصوری از جهل ندارد، زیرا تصوری از علم ندارد. (18) بنابراین، محمولات مثبت پیش فرض محمولات منفیِ متناظر با آن هاست.
هر موجود محدودی به سبب محدودیتش بعضی محمول های سلبی را دارد و چون محمولات سلبی را فقط به کمک محمولات مثبتِ متناظرشان می توان شناخت، باید ایده ای وجود داشته باشد که حاوی تمام محمول های مثبت ممکن باشد و آن همان ایدئال محض یا ایده ی خداست. (19)
پینوشتها:
1. ibid, B390, p 322-323.
2. Thinking Subject. تذکر این نکته بی وجه نیست، که مراد از «تفکر»، در مباحثِ کانت درباره ی نفس، چیزی نیست که در فرهنگ ما به تفکر (یا فکر) تعبیر می شود، بلکه صرفاً عبارت است از آن چه ما بدان «ادراک» می گوییم، زیرا
«فکر» در سخنان حکما و منطقیانِ ما عبارت است از حرکتی که عقل آدمی از مجهول آغاز می کند و به سوی معلومات
(مبادی) می رود و سپس، از آن جا به سوی مجهول باز
می گردد و آن را معلوم می سازد؛ از این رو، گر چه ما در این مباحث واژه ی تفکر یا فکر را نیز به کار برده ایم، باید دانست که مراد از آن تنها «ادراک» است، به این معنای فنی که هم اکنون گفته شد.
3. Appearance
4. Sumtotal
5. Ibid, B 319, P 323.
6. ibid, B 393-394, P324-325.
7. Jonathan Bennett, Kants Dialectic, P 265.
8. Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, B394, P 325.
9. System
10. ibid, B395, F. r. P 325.
11. می توان گفت: کانت بدون دلیل برای کلی مصداق تعیین کرده است.
12. Norman Kemp Smith, A Commentary to Kant Critique of Pure Reason, P 439.
13. paralogisms,
14. Antinomies
15. Ideal of pure reason
16. Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, B397-398, P328.
17. Norman Kemp Smith, A Commnentary to Kants Critique of Pure Reason, P523.
18. Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, B603, P490.
19. سخنانی که کانت درباره ی ایده ی جهان و ایده ی خدا و ارتباط آن دو با قیاس شرطی و انفصالی گفته است، تا حدّ فراوانی تصنّعی به نظر می آید، اما چون موضوع اصلی این رساله به ایده ی نفس مربوط است، به نقد این سخنان
نمی پردازیم.
معصوم، حسین؛ (1390)، مطالعات عقل محض در فلسفه ی کانت، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}